روایت پدر شهید چهارساله از رژه خونین اهواز/ ۴۵۰ خوزستانی قربانی جنایات گروهک الاهوازیه
تاریخ انتشار: ۳ آبان ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۲۵۹۵۵۵
سعد الله اقدامی پدر شهید محمد طه کودک خردسال چهارسالهای که در آغوش مادر و حین تماشای رژه نظامی اهواز در شهریور ۹۷ با اصابت گلوله گروهک تروریستی الاهوازیه شهید شد در گفتوگو با خبرنگار فارس در اهواز، اظهار کرد: بنده و همسرم جانباز این حادثه تروریستی شدیم و آثار سو روحی و روانی آن حادثه هنوز بر جان و دلمان باقی است فرزند چهار سالهام در آغوش مادرش گلوله خورد و شهید شد این صحنه تاثیر بسیار بدی بر روحیه ما به ویژه همسرم گذاشته است چرا که گلوله از پای همسرم گذشت و به بدن محمد طه اصابت کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی با بیان اینکه علاوه بر ما خانوادههای دیگری نیز فرزندان جوان بیست و چند ساله خود را در این حادثه تروریستی از دست دادند که اکثرا تحصیل کرده بودند، افزود: کسانی که در حادثه تروریستی اهواز متاهل بودند و فرزندان کوچک داشتند طی این چند سال با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کردند و هیچ کس نتوانست تاوان این حادثه را برای خانوادههای شهدا جبران کند.
این پدر شهید گفت: شاید ۳۱ شهریور سال ۹۷ فقط یک روز و یک تاریخ بوده و به ظاهر تمام شده است اما برای خانوادههای شهدا و جانبازان هر روز ۳۱ شهریور ۹۷ است.
اقدامی با اشاره به اغتشاشات اخیر و هجوم و هجمه به نیروهای انتظامی کشور، بیان کرد: جای تاسف دارد وقتی می بینیم عدهای به سرعت تحت تاثیر برنامهها و تبلیغات رسانههای معاند قرار میگیرند و نمیتوانند وضعیت را به درستی درک کنند.
اقدامی افزود: یکی از عوامل اصلی اغتشاشات همین گروههای معاند و تجزیهطلب هستند که در داخل و خارج از کشور فعال هستند و اکنون دایه مهربانتر از مادر مردم شدهاند.
وی گفت: در حادثه تروریستی اهواز گروهک الاهوازیه کار پیمانکاری برای گروه داعش کرد و وارد عملیات شد که نتیجه این اقدام جنایتکارانه شهید شدن ۲۴ نفر و جانبازی ۶۰ نفر است.
اقدامی بیان کرد: پیش از این و در سالهای گذشته گروهک الاهوازیه چیزی حدود ۴۵۰ نفر را در عملیاتهای تروریستی مختلف در فرمانداری اهواز، بازار و شرکتهای دیگر استان انجام داده بود و خون هموطنان عرب و غیر عرب را بر زمین ریخته است.
وی با اشاره به مواجه حضوری خود با حبیب فرج الله چعب یکی از سرکردگان گروهک الاهوازیه در دادگاه تهران که به منظور رسیدگی به پرونده عملیات تروریستی ۳۱ شهریور سال ۹۷ برگزار شده بود، بیان کرد: از این شخص سوال کردم برای رسیدن به اهدافش حاضر است چه کارهایی انجام بدهد تا چه مرحلهای حاضر است برای اهدافش جلو برود خط قرمزش چیست و چطور یک بچه چهار ساله را از پشت سر به رگبار بستهاند.
حبیب فرج الله چعب همان فردی که در خارج از کشور دستگیر و در کشور محاکمه شد، پاسخ داد: ما برای رسیدن به اهداف خودمات هیچ خط قرمزی نداریم.
اقدامی افزود: این در حالی است که حبیب فرج الله چعب قبل از اینکه پاسخم را بدهد احساس کردم از کرده خود پشیمان شده باشد اما برخلاف انتظار پاسخ بنده را این چنین داد.
وی با تاکید بر اینکه گروهکهای تجزیه طلب برای رسیدن به اهداف پلید خود حتی از کشتن بچه چهار ساله هم نمیگذرند، عنوان کرد: گروهک الاهوازیه، کومله، منافقین، به ویژه عجوزه رجوی و حتی کسانی که اموال این مملکت را بالا کشیده و اکنون در خارج از کشور هستند بدون اینکه اتفاقی برای آنها بیفتاد در حال تحریک مردم در داخل هستند.
اقدامی افزود:برخی از افراد جامعه فریب آنها را خورده و درک نمیکنند چه کسی میدان دار این حوادث است، همینها هنوز چیزی نشده بر سر تقسیم قدرت دعوا دارند.
وی با بیان اینکه دستگاه قضا نباید به مسامحه و به اسم رافت اسلامی از مسببین اغتشاشات و نا امنیهای کشور بگذرد، گفت: تجربه نشان داده است هر زمانی با اینها مسامحه شد و در مقابل این قبیل افراد کوتاه آمدیم دقیقاً پس از یکی دو ماه دیگر شدیدترین ضربات را از این جماعت خوردیم.
برخورد با مسببان ناامنی باید به موقع باشد
اقدامی افزود: پرونده عملیات حادثه تروریستی اهواز با ۲۰ نفر بازداشتی هنوز به نتیجه نرسیده است چرا باید اینگونه باشد در حالی که جرم و پیشینه گروه تجزیه طلب اهوازیه مشخص است.
وی با طرح این سوال مبنی بر اینکه چرا دادگاه حادثه تروریستی اهواز چهار سال طول کشیده است، عنوان کرد: چرا با کسانی که به امنیت کشور آسیب میرسانند و افسر امنیت کشور را آتش میزنند و با گلوله کشتهاند برخورد قاطع نمیشود.
اقدامی با تاکید بر اینکه برخورد با مسببان ایجاد ناامنی در کشور باید سریع و به موقع باشد، بیان کرد: حکمی که بعد از ماهها بخواهد اجرا شود ممکن است اثر بازدارندگی خود را از دست بدهد در حالی که برخورد سریع، قاطع و به موقع سبب میشود افراد دیگری جذب این گروهکها نشوند.
وی افزود: گروهکهای تروریستی و تجزیهطلب از عدم دانش سیاسی برخی افراد سواستفاده کرده و با پول و... آنها را تطمیع میکنند.
اقدامی عنوان کرد: منافقین، گروههای تروریستی، تجزیهطلب و... مانند سیب کرم خورده در یک سبد میوه و یا سرطان در بدن هستند که سریع باید جراحی و از بدن خارج شود در غیر این صورت در کل جامعه منتشر میشوند.
پایان پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: حمله تروریستی شهریور ۹۷ رژه نظامی اهواز حادثه تروریستی اهواز گروهک الاهوازیه تجزیه طلب چهار سال
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۲۵۹۵۵۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
یک روایت از جهادگران در عملیات بیتالمقدس
اواسط اردیبهشت ۱۳۶۱ برای عملیات آزادسازی خرمشهر به منطقه برگشتیم. اغلب نیروهایمان را که بیش از یکصد نفر بودند، برای عملیات بردیم. از رقابیه تا جایی که باید مستقر میشدیم، ۱۵۰ کیلومتر فاصله بود.
به گزارش ایسنا، بهرهگیری از انگیزههای دینی و میهنی برای آزادسازی خرمشهر، طراحی مناسب و برنامهریزیشده، انسجام ارتش و سپاه، سرعت عمل، راهکار عبور از رودخانه، گستردگی منطقه نبرد، تأثیرات منطقهای و بازتاب جهانی، عواملی هستند که زوایای گوناگون نبرد بیتالمقدس را نسبت به سایر نبردهای دوران ۸ سال جنگ تحمیلی متمایز میکنند و باعث میشود که نبرد بیتالمقدس و آزادی خرمشهر قله افتخارات هشت سال دفاع مقدس محسوب شود.
روایت حسین دولتی
حسین دولتی از رزمندگان و اعضای جهاد سازندگی استان سمنان در دوران دفاع مقدس، در بخشی از کتاب خاطرات خود «جنگ، منهای اسلحه» به بیان اقدامات جهادی خود و دیگر جهادگران در هموارسازی جادههای منطقه عملیاتی بیتالمقدس پرداخته است:
اواسط اردیبهشت ۱۳۶۱ برای عملیات آزادسازی خرمشهر به منطقه برگشتیم. اغلب نیروهایمان را که بیش از صد نفر بودند، برای عملیات بردیم. از رقابیه تا جایی که باید مستقر میشدیم، ۱۵۰ کیلومتر فاصله بود.
در مسیر، وقتی از اهواز عبور کردیم، هیچکس جز رزمندگان در شهر نبودند. شهر کاملاً تخلیه شده بود. آنقدر شهر خلوت بود که با تریلی از هر خیابانی که میخواستیم رد میشدیم. توپخانه دشمن هم مرتب اهواز را میزد.
محل استقرار ما در جاده اهواز به خرمشهر، در پانزده کیلومتری اهواز و نزدیک ایستگاه قطار بود.
مرحله اول عملیات شروع شد. در مقر، جلسهای خصوصی با فرماندهانمان، ابوالفضل حسن بیگی و مسئولان ستاد گرفتیم. آنجا به ما گفتند که باید چه کاری انجام بدهیم.
سمت چپ ما رودخانه کارون بود. زمینهای کشاورزی زیادی به چشم میخورد؛ ولی چند سالی میشد که کسی در روستا نبود تا کشاورزی کند. از وسط زمینهای کشاورزی گذشتیم تا به نخلستانها رسیدیم.
از ما خواستند یکراه فرعی از وسط نخلستانها به سمت دارخوین بزنیم. میخواستند از این راه، دشمن را در سمت غرب کارون غافلگیر کنند.
از همان روز کار را شروع کردیم. باید طوری کار میکردیم که کسی متوجه نشود. مسیری نبود که ما آن را ادامه بدهیم. تقریباً بیراهه بود و باید خودمان جاده میساختیم. شش نفر بودیم. یک گریدر راه را صاف میکرد و میرفت.
با کامیونهای لیلاند و تریلی با تانکر بیست هزار لیتری، نفت سیاه میپاشیدیم. من تریلی داشتم. مسیری که باید آماده میکردیم، حدود سی کیلومتر بود.
روزی سه چهار بار نفت سیاه را از شرکت نفت بار میزدم و روی جاده میپاشیدم. سمت راست ما خط مقدم بود و در فاصله پانصد متری، نیهای بلندی دیده میشد. ما اینطرف نیزار بودیم و دشمن آنطرف. بین ما هم آبی بود که از کارون میرفت.
با ماشین از پشت نیها میرفتم؛ ولی چون ارتفاع ماشین زیاد بود، دیده میشد. رزمندههایی که آنجا بودند، اعتراض میکردند و میگفتند: اینجا نیا! به هوای تو ما رو هم می زنن ولی ما باید جاده را احداث میکردیم.
به فرمانده گفتم رزمندههایی که در مسیر مستقر هستند، اعتراض میکنند که ماشین شما باعث میشود سنگرهای ما زیر آتش دشمن برود. فرمانده گفت: شب برو تا توی دید دشمن نباشی و رزمندهها هم ناراضی نباشن. بعدازآن، فقط شب برای نفت پاشی میرفتم؛ ولی شب هم مشکلات زیادی داشتم. مسیر را نمیدیدم و گاهی گلههای گراز از جلوی ما رد میشدند.
آن شب تا اذان صبح در خط بودم. مرحله دوم عملیات بود. نزدیک اذان به مقر برگشتم. تیربارهای دشمن یکسره کار میکرد و تمام بیابان روشنشده بود.
نماز خواندم و در کانتینر خوابیدم. ساعت هشت صبح، یکی مرا صدا کرد و گفت: حاجی، بلند شین که عراق رفت. با تعجب پرسیدم: عراق کجا رفت؟! گفت: عقبنشینی کردن.
باورمان نمیشد. گفتم: من دو ساعت قبل، از منطقه اومدم. یکسره عراق داشت میکوبید. چطور الان ول کرد و رفت؟! بنده خدا قسم میخورد که باور کنید دشمن فرار کرده و آنطرف هیچکس نیست.
بازهم باور نکردم. بلند شدم تا خودم ببینم. سوار تویوتا شدم و تا جایی که جاده را بریده بودند تا آب رهاشده به کارون برگردد، رفتم. دیدم تعداد زیادی از رزمندهها آنجا ایستادهاند. جمعیت را که دیدم، باورم شد عراق منطقه را تخلیه کرده است. آنها برای اینکه محاصره نشوند تا مرز عقبنشینی کرده بودند.
نزدیک صد متر از جاده را آب برده بود. رزمندهها ایستاده بودند و نمیدانستند چطور از آب رد شوند. ابوالفضل حسن بیگی گفت: برو لودر رو بیاور. چند لودر و بلدوزر برای شب عملیات در خط استتار کرده بودیم. رفتم تریلی را برداشتم و یک بلدوزر و یک لودر را بار زدم.
راه باز شده بود. اول پیادهها از جاده رفتند و بعد آمبولانسها و بعد هم ماشینهای سبک ولی به من اجازه ندادند بروم. گفتند منتظر بمون تا جاده سفت بشه. تریلی را پارک کردم و پیاده شدم. کمی جلوتر رفتم. داخل آب، گونی چیده بودند و رزمندهها از روی گونی میپریدند. اطرافش پر از مین بود. میآمدند روی خط آهن و از روی آن عبور میکردند.
از خط آهن رد شدم و به نیزارها رسیدم. در همین حال بودم که گفتند: جلوتر نیا! اومدی وسط میدان مین! گفتم: از روی خط آهن اومدم. گفتند: این تله س.از همون جاهایی که پاگذاشتی و اومدی، برگرد. تعدادی از رزمندگان مشغول خنثی کردن مین بودند.
تا ساعت سه بعدازظهر آنجا بودم و سپس از جاده اهواز خرمشهر به سمت مرز رفتم. عراقیها کل مسیر را با بلدوزر شخم زده بودند. همهجا پر از چاله بود و این موضوع، سرعت پیشروی ایرانیها را کند میکرد.
جلو رفتم تا به پادگان حمیدیه رسیدم. شب آنجا ماندم. صبح مسیر را ادامه دادم تا به قرارگاه امام رضا (ع) در هشتاد کیلومتری جاده اهواز خرمشهر رسیدم. آنجا ایستگاه راهآهن بود که حسینیه نام داشت. این ایستگاه زمانی فعال بود که عراقیها از بصره به آنجا میآمدند یا از ایران میخواستند به عراق بروند. جاده اهواز به بصره ارتفاع زیادی داشت. عراق این جاده را بهعنوان سنگر در اختیار گرفته بود.
در مرحله سوم عملیات، در قرارگاه امام رضا (ع) مستقر شدیم تا جاده اهواز به بصره را بازسازی کنیم. برای عملیاتهای بعدی و پشتیبانی نیروها که در آن منطقه مستقر بودند و عملیات میکردند، نیاز به این جاده بود. جاده سه متر عرض داشت و خیلی خراب بود. باید بهطور اساسی آن را بازسازی میکردیم.
شب و روز کارم جادهسازی و نفت پاشی بود. عراقیها هرچه در مسیر بود، از تیر برق و ریل و تخته را جمع کرده و برای خودشان سنگر درست کرده بودند. هر ماشین که رد میشد، کلی گردوخاک راه میافتاد. من هم مدام در مسیرهای پرتردد نفت میپاشیدم تا گردوخاک کمتر شود.
شب مرحله سوم عملیات بیتالمقدس، در شلمچه مشغول نفت پاشی بودم. ساعت دوازده یا یک نصفهشب بود که از خط برگشتم. به من گفتند: حاجآقا حسن بیگی گفته توی رقابیه جلسه داریم. باید بیای.
با چند تا از بچهها راه افتادیم. به پادگان حمیدیه رسیدیم. شب آنجا خوابیدیم و صبح حرکت کردیم. در راه، از دامادمان، علیاصغر کلامی صحبت میکردند که چهارتا بچه دارد و دو تا از آنها دوقلوی چندروزه هستن. شک کردم. همه ناراحت بودند. پرسیدم: اتفاقی براش افتاده؟ گفتند: شهید شده.
علیاصغر بهعنوان راننده بلدوزر در رقابیه مستقر بود. گفتند: سوار ماشین بوده که توی رود کرخه افتاده و آب اون رو با خودش برده. نگران خواهرم بودم که چطور این خبر را به او بدهم.
به همانجایی رفتیم که علیاصغر در آب افتاده بود. باید پیدایش میکردم. سوار قایق شدیم و رفتیم. سمت پایین رودخانه، پشت یک درخت گیرکرده بود. به شکم روی آب افتاده بود. او را برگرداندم. خودش بود.
سریع از داخل ماشین پتو آوردیم و او را داخل پتو گذاشتیم و به عقب منتقل کردیم. به بستگانم در سرخه زنگ زدم و خبر دادم که علیاصغر شهید شده و پیکرش را فردا ظهر میآورم.
شادی آزادی خرمشهر و غم فراق یاران
خرمشهر آزادشده بود و همه خوشحال بودند. من هم خوشحال بودم ولی وقتی چشمم به پیکر علیاصغر میافتاد، غم و اندوه وجودم را فرامیگرفت. به خواهرم فکر میکردم و چهار فرزندی که باید بدون پدر، بزرگ میکرد.
بعد از مراسم هفتم شهید، میخواستم دوباره به جبهه برگردم. همسرم مخالفتی نکرد. اگر صبر و همراهیاش نبود، نمیتوانستم راهی جبهه شوم.
وقت رفتن گریه کرد و گفت: من بعد از شما چی کار کنم؟ گفتم: مرگ و زندگی دست خداس و ما هم باید راضی به رضای خدا باشیم. شما هم راضی باش تا اجرت ضایع نشه. همسرم پیش پدر و مادرم بود و آنها هوایش را داشتند تا بتوانند با خاطرجمع به جبهه بروم.
منبع:
اصغر زاده چوبدار، محمد، جنگ منهای اسلحه، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۲، صص ۱۲۵، ۱۲۶، ۱۲۷، ۱۲۸، ۱۲۹، ۱۳۰، ۱۳۲، ۱۳۳
انتهای پیام